تولد یک دوست !
سلام فرشته مهربون ! عزیزم دیروز جشن تولد آوین دختر خاله آرزو بود که توی قلعه جادویی برگزار شد کلی نی نی و ماماناشون اونجا بودن با یه عالم اسباب بازی که سر هر سن و سالیو گرم میکرد ! بابایی فداکار منو تو و خاله شیما و ارمیا رو رسوند به تولد و خودش تنها موند تا ما برگردیم خیلی دوست داشتم بابایی هم میتونست بیاد تا ببینه چقدر اونجا خوشحال بودی و چقدر بهت خوش گذشت دخترم اونجا اصلا اذیت نکردی حتی قسمت آخر مهمونی که باز کردن کادوها بودو خیلی طول کشید و تو هم خیلی خوابت گرفته بود مظلومانه روی یه به ...
نویسنده :
تینا
20:57